Clik here to view.
سلام!بابای مهربان این روزهایم.
دلم كلي اتفاق مي خواهد.دلم يك سال سكوت مي خواهد. انقدر سكوت كه فكر كني داري واژه ها را فراموش مي كني.دلم يك مشت آدم مي خواهد. آدمهايي كه هر كدام ولو شوند يك گوشه ي اتاقم. يكي روي تخت ، يكي روي فرش وسط...
View ArticleClik here to view.
گوشه ي گندم زار بند رختي پاره...
تو كه باشي، تويي كه نمي دانم چه رنگي مي پوشي. ساعت 2 شب، حالا كه من روي اين تخت لعنتي يك نفره، ديوانه وار، خودكار خودكار، دفتر دفتر مي نويسم، توي كدام خيابان راه مي روي، تويي كه حتي نمي دانم تنهايي...
View ArticleClik here to view.
برمی گردم.صدایم را بردارم.
من: من به چراغهاي رابطه مومنم. به روشن بودنشان اعتقاد دارم.تو:من از كشته شدنشان مي ترسم... از روزهاي بي چراغي.من: جلاد چراغها همسايه ي ماست. آنقدر هم كه ميگويند شجاع نيست.تو:شجاع نيست. ولي روي همه ي...
View ArticleClik here to view.
اگه چشمات بگن آره/هیچ کدوم کاری نداره×
اتوبوس شب حرکت می کند و حرکت می کند. قرچ قرچ روی برفها داد می زند و من نشسته ام روی صندلی کنار شیشه. درست در ردیف سمت چپ. همیشه متنفر بوده ام از ردیف های سمت چپ، سمت چپ جاده تهی تهی است از تابلوهای ِ...
View ArticleClik here to view.
وحشت سر رفتن از عشق
حاجي فيروز امسال من، فقط يك لبخند كافيست. یك لبخند براي تمام من كافيست. + سال ۸۶ در گیر و دار آخر سال توی تمام شلوغی های اتاقم کشیدم نقاشی بالا را. و چند سالی هست روی این دیوار سفید روبه رو خیره شده...
View ArticleClik here to view.
زن در خود تبعید
اين حياط چرا تكرار مي شود؟مگر به غير از چند ديوار سيماني، يك باغچه ي بزرگ براي چند درخت و يك بوته ي گل رز كه بيست سالي ست انگار آنجا نفس مي كشد و انواع سبزي ها كه خيلي اوقات لج مي كنند و سر از خاك...
View ArticleClik here to view.
از چشمهای من هیجان را گرفته اید.
مرد بياباني تنها ثروتش سايه ي اوست. مي نشيند، با او مي نشيند. مي ايستد، با او مي ايستد. صبح كه مي شود عظمت ِ او را امتداد مي دهد تا مغرب جهان. عصر كه مي شود غروب ِ او را امتداد مي دهد تا مشرق جهان. چه...
View ArticleClik here to view.
زمین،عابران پایان شب را می مکد.گِل ها کفش ها را سنگین می کند!
و زندگي چقدر نكبت است.پرم از حس خالي بودن. انگار پوك پوكم و اگر يك بچه ي كوچولو از سر شيطنت لوده وارش با سوزني خواست اذيتم كند و آن را فرو كند توي پوستم، مي تركم درست مثل بادكنكي زهوار دررفته.طوري مي...
View ArticleClik here to view.
چشم گاوی در دیس
من امروز واژه ندارم.واقعا واژه ندارم. برای امید اقدمی و شمع هایش که نمی میرند: روز/داخلی/کافه عمارتشعرهای حل شده ی تو در لیوانهای خیلی بزرگ چایولبان من که آبستن لبخندند.شب/خارجی/اینجاپوتین های...
View ArticleClik here to view.
We weren't born to follow
من از خودم دور افتاده ام.دستم را هم هر چقدر دراز كنم، باز به خودم نمي رسم. شايد چند سال ديگر اگر خودم را روبه روي كافه بارون ببينم كه دارم در شيشه اي را هل ميدهم تا شايد سرم را روي شانه ي كس ديگري...
View ArticleClik here to view.
Keep making me laugh
اگر به موضوعات مورد توجه نويسندگان در حوزه ي ادبيات داستاني دقت كنيد،عرفان شرقي و فلسفه ي هند را فقط در آثارنويسنده هاي شرقي مشاهده نخواهيد كرد.هرمان هسه يكي از نويسنده هاي اروپايي است كه همچون...
View ArticleClik here to view.
No still a place for people like us!
-تومی دونی من چمه؟+تو بهم ریختی و غمگینی. ولی نمی دونم چرا.-پس چرا میگی نترسم از تصمیم گرفتن.+برای اینکه گفتی تو وجودت چند تا فاضله دارن دعوا می کنن.-من بزدلم.+از چی می ترسی؟-از زندگی.+ی سوال...
View ArticleClik here to view.
دزد بوسه، سیگار...
حوزه ي هنر سینما و ادبیات ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. از بخش هاي مهم ساخت یک فیلم، فیلمنامه و داستان آن فیلم خواهد بود و ابتداي پروسه ي ساخت یک فیلم از فیلمنامه نویس کلید می خورد. پس منطقی است که...
View ArticleClik here to view.
He laughs like God!
پدر پیاده ام کرد دم در.کلید را داد دستم. در دو لنگه بود. لنگه ی دیگر، کلیدی داشت به شکل سر حیوانی، شاید خوک. که روی چفت در هم همان سر خوک تکرار شده بود. آن لنگه ی در به کار من نمی آمد. من ماشین...
View ArticleClik here to view.
مرا ببوس.از عشق حرف بزن...
کارگرهای بغلی، به دیوارهایی مقوایی حتی راضی بودند که فقط کمی مانع سرما باشند. می دانستند بقیه موارد را خودشان حل می کنند. می دانستند کنار هم می نشینند، بعد به هم می چسبند و با گرمای بدن همدیگر، گرم می...
View ArticleClik here to view.
Bang! Bang
قدرت پدیده ی فجیعی ست. تمام کسانی که دست به آن پیدا می کنند، تمام کسانی که در هوای مسموم آن نفس می کشند، جبر را به دیگران تزریق می کنند، به دیگران می آموزند که آزادی اساسا اتفاق مزخرفی ست. که به آن...
View ArticleClik here to view.
Article 0
از نقاشی های فاضله مسگریدوست دارم فکر کنم همین الان در یکی از آسانسورهای یکی از برج های چندین طبقه ی تهران با هم هستیم و یک دفعه برق می رود و گیر می کنیم. با برق اضطراری کاری ندارم. اصلا دلم می...
View ArticleClik here to view.
زن در خود تبعید
اين حياط چرا تكرار مي شود؟مگر به غير از چند ديوار سيماني، يك باغچه ي بزرگ براي چند درخت و يك بوته ي گل رز كه بيست سالي ست انگار آنجا نفس مي كشد و انواع سبزي ها كه خيلي اوقات لج مي كنند و سر از خاك...
View ArticleClik here to view.
از چشمهای من هیجان را گرفته اید.
مرد بياباني تنها ثروتش سايه ي اوست. مي نشيند، با او مي نشيند. مي ايستد، با او مي ايستد. صبح كه مي شود عظمت ِ او را امتداد مي دهد تا مغرب جهان. عصر كه مي شود غروب ِ او را امتداد مي دهد تا مشرق جهان. چه...
View ArticleClik here to view.
زن در خود تبعید
اين حياط چرا تكرار مي شود؟مگر به غير از چند ديوار سيماني، يك باغچه ي بزرگ براي چند درخت و يك بوته ي گل رز كه بيست سالي ست انگار آنجا نفس مي كشد و انواع سبزي ها كه خيلي اوقات لج مي كنند و سر از خاك...
View Article
